نشان ملی ثبت(رسانه‌های دیجیتال)

مروری بر کتاب «موسیقی‌شناسی قومی: تاریخی‌نگری موسیقی ایران»

ایده‌مندی نویسنده: آروین صداقت‌کیش

tarikhi negari2

هفتمین کتاب محسن حجاریان (ترجمه و تألیف) با همان ویژگی اندیشه‌ورزی و پژوهش‌های پیشین وی بر روی کاغذ در دسترس اهل نظر موسیقی ایران قرار گرفته است. با این ‌همه، محتوای آن چندان تازه نیست. تک‌تک فصل‌های این کتاب را از مدت‌ها پیش می‌شد در وبگاه «انسان‌شناسی و فرهنگ» یا «مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی» خواند. گاه حتا می‌شود ریشه‌های آنها را تا سال‌های دورتر نیز دنبال کرد و علاقه‌مندان پی‌گیر بحث‌های موسیقی‌شناسی پیشاپیش آنها را خوانده بودند.

گذشته از تکرار محتوای قابل دسترسی رایگان در هیات یک کتاب، آنچه اغلب نوشته‌های حجاریان موسیقی‌شناس را در میان متن‌های موسیقی‌شناسانه به زبان فارسی متمایز می‌کند و به آن رنگی منحصربه‌فرد و قابل بازشناسی می‌دهد دلمشغولی او با مسائل سیاسی، جامعه‌شناختی و اقتصادی در موسیقی‌شناسی تاریخی است. این وجه تمایز در ترکیب با یک ویژگی دیگر تقریباً تمامی آثار او گاه به جای نقطه‌ی قوت به نقطه‌ی ضعف کارش تبدیل می‌شود. چنان که پیش‌تر در نقد کتابی دیگر از او نیز اشاره کرده بودم، آثار او پر است از ایده‌های پژوهشی و فرضیه‌های موسیقی‌شناختی بدیع یا دست‌کم غریب. در کار اندیشه، «ایده‌مندی» را باید نیکو دانست، ولی اشکال آنجا است که پس از طرح ایده/فرضیه اثری از تحقیقات دامنه‌دار و شواهد محکم و استدلال برای اثبات اغلب این فرضیه‌ها یا صورتبندی ایده‌ها در نوشته‌های حجاریان نمی‌یابیم.

یکی از بهترین مثال‌های این مسئله را در فصل «تشیع تاریخی و موسیقی دستگاهی» کتاب حاضر می‌توان یافت. ایده‌ی اصلی این است که برآمدن تشیع به مفهوم تاریخی آن و پیوند خوردنش با حمکرانی در ایران مسبب دگرگونی‌هایی در صورت مُدال موسیقی ایرانی شده و محتوای مدها را به حالت «بسته» (در قالب گوشه‌ها) درآورده است. این فرضیه، به خودی خود و هنگام طرح به این شکلِ فشرده، بسیار جالب توجه می‌نماید، اما -چنان‌که هر خواننده‌ی آگاه منتظر است- در سیر متن دلایل مقوم کافی نمی‌یابد. حجاریان نه‌تنها دلایل استوار چندانی برای فرضیه‌اش اقامه نمی‌کند، بلکه گاه خواننده را با گزاره‌هایی مانند «حاصل اینکه، ردیف و دستگاه اساسا تا سه چهار قرن گذشته چنان در هم تنیده بوده که افتراق آنها به‌سادگی ممکن نمی‌شده و هر ردیف‌دانی دستگاه‌دان و هر دستگاه‌دانی ردیف‌دان بوده» (ص ۵۷) مواجه می‌کند، که حتا با دانستن نظر او درباره‌ی دگرگونی‌های منجر به پیدایش موسیقی دستگاهی (عقب بردن تاریخ آن تا اندکی پس از عصر تیموری در کتاب‌ «مکتب‌های کهن موسیقی ایران») نیز صادق نمی‌نماید. در فصل یا جای دیگری از کتاب نیز شرح و بسطی از این نمی‌بینیم که اولاً ردیف‌دان و دستگاه‌دان در دستگاه فکری حجاریان چیست؟ ثانیاً اطلاعات ما از این ردیف/ردیف‌دان/دستگاه/دستگاه‌دان چهار قرن پیش چگونه به دست آمده است؟ ثالثاً افتراق آن دستگاه‌دان/ردیف‌دان یگانه‌ی دیروزی با ردیف‌دان و دستگاه‌دان منفک امروزی چیست؟ فارغ از این گزاره‌ی مشت نمونه‌ی خروار، جز اشاره به رسالات فقهی در حرمت موسیقی و تلاش برای ارتباط دادن فشار عقیدتی‌ـ سیاسی بر موسیقی با بسته شدن ساختار مدال و نیز مشابه‌یابی میان بعضی از ساختارهای اجرایی موسیقی در عراق و در نهایت این استدلال که چون جنوب عراق شیعه‌نشین است ساختار اجرایی موسیقی در عراق نیز تاحدودی به سوی بسته بودن حرکت کرده است، چیز دیگری پیدا نمی‌شود.

آنچه حجاریان و احتمالا هر پژوهنده‎‌ی دیگری را از استدلال قوی به نفع چنین فرضیاتی بازمی‌دارد ناتوانی در استدلال نیست، فقدان اسناد و شواهد تاریخی است. این امر چنان آشکار است که حتا خود او نیز، در پایان این فصل، گویی آگاه از چشم اسفندیار کار خویش می‌گوید: «ردیابی تاثیر اندیشه‌ی غالب و ارتباط موضوعات ذهنی در تاریخ هنر ایران امری پیچده است، با این‌حال، نباید پی‌درپی خود را با لاادر‌ گرایی و تردیدهای بی‌مورد روبه‌رو سازیم». غافل از این که این تردیدها نه بی‌مورد، که احتیاط لازم محققانه است.

30 مهر 1399

ارسال دیدگاه


بالا