اگر مُرورِ چهارشبِ نخستِ «شبهای موسیقی فرشته» را از نظر گذرانده باشید، شاید سؤالاتی از این دست به ذهنتان رسیده باشد که نوازندگیِ خوب چه ویژگیهایی دارد؟ یا بداههنوازیِ خوب چطور؟ سه شب آخر، پاسخهایی به چنین سؤالات داشت و استسقای کیفیتمان را فرونشاند.
در شبِ پنجم «بهرام دهقانیار» برای مخاطبان تعدادی از قطعاتِ خاطرهانگیز از میان آثارِ خود و دیگران را نواخت. با شنیدن نامِ این موسیقیدان توقعی در شنونده به وجود میآید که عیارِ بالای نوازندگیِ نوازنده برآوردهکنندهی آن بود. مهارتِ او در ارائهی موسیقی حتا بالاتر از مهارتِ دستانش بود. جملهبندیها شفاف و با طمأنینه بودند. او باحوصله و فکرشده مینواخت، از کوچکترین لحظات غافل نمیشد و موسیقی را با طنازی ارائه میکرد. از امکاناتِ ساز به موقع بهره میگرفت و رَنگهای مختلفی از دلِ ساز بیرون میکشید.
در شب ششم «مازیار یونسی» با خوشذوقی پنج قطعهی بداههی هفت الی پانزده دقیقهای نواخت. بداهههایی برآمده از تربیت و کنجکاوی موسیقیدان که نشاندهندهی پیشینهی موسیقاییِ غنیِ او بودند. هرکدام رنگ و بویی از آثار رمانتیک و نئوکلاسیستی داشتند. (برای مثال او در بداههی دوم، میان غوغای دیسونانسها از ملودیهای فولکگونه بهره گرفت که یادآوری شیرینی از «پرستش بهار» اثر استراوینسکی بودند). قطعات، ساختاری فرمال داشتند و مهارتِ بالای نوازنده سبب میشد که او از الگوهای خلاقانهی ریتمیک و ملودیک به دنبال هم، با وصلهایی مناسب استفاده کند. یونسی همچنین از امکاناتِ صوتیِ بالقوهی پیانو به خوبی استفاده کرد.
«مزدا انصاری» در شب آخر قطعاتی از ساختههای جواد معروفی، امیرجاهد، نیداوود و یاحقی در سهگاه، شور و اصفهان نواخت؛ روی پیانویی که مطابقِ فواصلِ ایرانی کوک شده بود. در مجموع استفادهی او از ساز و سونوریته بیشباهت به سنتور نبود؛ اما استفاده از پدال در بسیاری از مواقع باعث میشد مجنبها ناکوک شنیده شوند. در بخش غیرضربی، تقلیدِ او از رفتارِ موسیقیِ آوازی تنها به صورتِ نسبی موفقیتآمیز بود و گاهی جملهبندیها شتابزده اجرا میشدند.
القصه، پس از چهار شب پیانونوازیِ پرتلاطم، شبهای آخر قایق نجاتی بودند برای سومین دوره از شبهای موسیقی فرشته: پیانونوازیهایی که بهراستی «اجرای موسیقی» بودند؛ پایانی خوش بر شروعی کج دار و مریز.