حسام ناصری را بیشتر بهواسطهی تکآهنگهای منتشرشدهاش میشناسیم. ناصری در آلبوم «با من بخوان» از ظرفیتهای موسیقی دستگاهی و الکترونیک ــ تا جایی که به مذاق مخاطب خوش آید و خلاف عادات شنیداریاش نباشد ــ بهره برده است. ارتباط معناداری هم میان تکآهنگها نمیتوان پیدا کرد؛ یک رباعی از ابوسعید ابوالخیر؛ ترانهای از حمید خلفبیگی، که دنبالهی شعری از احمد شاملو خوانده شده؛ تصنیفی از عارف قزوینی و انواع شعرها و ترانهها کنار هم چیده شده است. اشعار کلاسیک هم بهنظر میآید تا زمانی استفاده میشوند که از خواندن آنها اعتباری بهدست آید و شاید همین اشعار، با کمکِ مایهها و مقامها، قرار است به مخاطب یادآوری کنند موسیقیای که میشنود ریشهدار است و مبادا خواننده را، بیتوجه به پشتوانهی موسیقی دستگاهی، به عنوان خوانندهی پاپ قضاوت کنند.
چنین قضاوتی اما بیپایه نخواهد بود. در آلبومهای موسیقی پاپ هم غالباً خبری از اتحاد میان آهنگها نیست؛ همانطور که در فهرست پخش موسیقیِ کافهها، ماشینهای شخصی، تاکسیها و مهمانیها. میتوان این ذهنیت را در پشتِ اثر خواند که نهتنها شنوندهی تکآهنگها، بلکه اکثر شنوندههای موسیقی دستگاهی هم حوصله نمیکنند حتا یکربع موسیقی پیوسته بشنوند و چه بهتر که قطعهها کوتاه باشند و سازوآوازها به روی پایهها و ضربیها اجرا شوند.
این ظاهرِ دوگانه از کارنامهی علیرضا قربانی ناشی میشود، که در طی آن، بسته به انتخابی که کرده، بینِ جذب مخاطب بیشتر و توجه به کیفیتِ موسیقی و ریشههای موسیقی دستگاهی تغییر اولویت داده است. طبعاً، هر کدام از این دو رویکرد اولا شود، میزانِ مقاومت در برابرِ خواستِ بازار تغییر میکند. خصوصیات آلبومِ مذکور خبر از استیلای خواستِ بازار میدهد. تسلطِ عیانِ حامیان مالی آنچنان است که زحمت نوشتن متن دفترچه را هم کشیدهاند.
ساختار تکآهنگها بیش از اندازه قابل پیشبینی است و در هر آهنگ میتوان زمانی که خواننده به اوج خواهد رفت را حدس زد. همانطور که تماشاگرِ اکثر فیلمهای ترسناک میداند چه موقع قرار است بترسد و قبلش دستِ کناردستیاش را فشار میدهد. اِفِکتِ سقوطِ قطراتِ آب، آوای زن یا زنانی در پسزمینه، کانُنها و سازهایی که لهجههای مختلفی را تقلید میکنند، چطور میتواند موسیقی تکراری «با من بخوان» را نجات دهد؟ شاید بهتر باشد بپرسم، اینهمه برای کدام شنونده تازگی دارد؟
برای خرید و دانلود آلبوم با من بخوان به وبسایت بیپتونز مراجعه کنید.