ظاهراً کدهای موفقیت یک آلبوم را باید عوض کنیم: کمی ابتهاج، مشیری یا شعر نو عاشقانه با نقِّ ایهاموار به شرایط، کمی تلفیق، کمی تعلیق، کمی... کمی... .
نکتهی قابل اشاره در موسیقی روشنفکرنمای مدشده در این سالها این است که خواننده که محور اصلی آلبومهای این بازار است شخصیتی نیمهبازاری را باید ارایه کند؛ این موسیقی در واقع رفع احتیاجیست بر ای علاقمندان ادبیاتی که موسیقی را چندان جدی دنبال نمیکنند ولی از موسیقی پاپ بازاری هم عارشان میآید؛ در این مدل هیچ صورت بهظاهر سطحِ پایینی دیده نمیشود: آهنگساز تحصیلکردهی فلان دانشگاه است، خواننده هم محضر دیدهی بیسار استاد است و الخ...
باید اشاره کرد که آمیختن هر شعر با هر موسیقی تناسبات و تأملات ویژهی خودش را میطلبد. در شعر دورِ کلاسیک( که عمدتاً و مثالاً با لحن ارایهی خوانندهی این آلبوم انطباق دارد و او بیش از هر چیز بر ارایهی شعر کلاسیک در قالب آواز کلاسیک وقت گذاشته است) ما با رویارویی صریح و مخاطب قرار دادن شنونده کمتر روبهروایم.
شعر کلاسیک کمتر صریح است در پیچشش میان ایهام و تمثیل و تشخیص...خود را در هزار لایهی معنی میپیچاند.همزیستی شعر کلاسیک با آواز کلاسیک از این دو محصول سومی بهوجود آورده که آزار کساش در پی نیست، وَ بر مسند دانای کلّی که به جزییات نمیپردازد و با ذات مخاطب فاصله دارد تکیه زده و همذات پنداری را تا نقاطِ دورِ افق میکشاند، ولی در مدل کنونی ما با تکتیرهای سیاسی و اعتراضیِ نقواری در حد: «آنچه میبینم دیوار است»... یا «هوا بد است، تو با کدام باد میروی؟»روبهروایم.
آنچه از دست دستگاه سانسور دههی ۴۰ در رفته است را در قالب حرفی تازه ۴۰ سال بعد آوردن نشانیست از فکر ناکارآمد در شرایط کاملاً تغییریافتهی اجتماعی. آیا هر شعری با هر ساختاری برای آواز و تصنیف ساختن مناسب است؟ آیا سازوکار ساختن موسیقی آوازی یعنی تجربهی موسیقی سوار کردن بر هر دفتر شعری؟ آیا این یعنی دست و پنجه نرم کردن با شعر و موسیقی و راه یافتن به دروازههای نو؟
خواننده در ترانهها از تکنیکهای متعارف ترانهخوانی که فروکاست تکنیکهای هنر تصنیفخوانی در موسیقی اصیل است و به تجربههای دهههای ۳۰ و ۴۰ پهلو میزند، استفاده میکند و در تراک ۵ که ۹ دقیقه و اندی طول دارد مقداری آواز خوانده است که در ترکیب، نهایتاً به بیانی فراتر از بیان سطحی شعرهای محاورهای دههی ۵۰ نمیرسد. ترانهها دچار پرگویی بیش از حدی از تراکم کلماتِ نامناسبی برای بیان موسیقایی هستند؛ یعنی همین که چنین بندی را چرا باید به موسیقی شنید؟:
اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک
اینجا به باد رفته هزار آتش جوان
دست هزار کودک شیرین بیگناه
چشم هزار دختر بیمار ناتوان
دیر است گالیا!
آیا ما به فاجعهای در موسیقیمان اشاره میکنیم؟ وَ آیا آن را برای مناسبتی دچار غمباد ساختهایم؟
نباید از نظر دور داشت که ناشر (پرده هنر موسیقی) سعی در ارایههای آراسته و تمیزی دارد و به کیفیت صوری تولید اهمیّت و نگاه ویژه دارد.
برای خرید و دانلود آلبوم این هم حکایتیست به وبسایت بیپتونز مراجعه کنید.
01 مهر 1396