کنسرت تریو فلوت و پیانو به نوازندگی نولون بارگین، فیروزه نوایی و لیلا رمضان از یکی دو جنبهی مثبت مانند معرفی رپرتوار کمتر شنیدهشده و آهنگسازان کمتر شناختهشده برای بیشتر مخاطبان موسیقی کلاسیک در ایران (به دلیل نیاز به نواختن قطعاتی برای ترکیب نسبتاً کمیابشان) و اجرای زندهی همان ترکیب که بگذریم حلقهها و عناصر مفقودهی زیادی داشت. این حلقهها و عناصر را اگر یک به یک بررسی کنیم منفصل و مستقل به نظر میرسند اما خوب که بنگریم همگی جنبههای گوناگون تجلی یک چیز بیشتر نیستند؛ ناهماهنگی و کمدقتی.
گرچه هر یک از نوازندگان به تنهایی تواناییهایی داشتند و دارند اما به روشنی میشد دید که کارشان در کورهی تمرین همزمان صیقل نخورده است (تا حدودی به دلیل فاصلهی مکانی اجتنابناپذیر). از قطعهی باخ و ارتباط انداموار درونیاش که تحت تأثیر این وضعیت آنسامبل تا مرز گسیختگی پیش رفت و قطعهی نادر مشایخی که جنبههای نمایشیاش تا حدودی ممکن بود اشکالات مربوط به ناهمزمانیهایش را بپوشاند که بگذریم در قطعههای دیگر تقریباً در اغلب گرهگاههای حیاتی ناهماهنگی خودنمایی میکرد؛ عدم تعادل دینامیکی که گاهی ساخت بافت را بر هم میزد، تفاوتهای بیشازاندازهی رنگ صوت دو فلوت که جلوی حلشدن صداها در هم را میگرفت و ناهمزمانیهایی هرچند کوچک که مخصوصاً با توجه به ساختار قطعات انتخابی اهمیت فراوان داشت.
حتا دوئل برای دو فلوت که بنیاد ساختارش بر نوعی بده و بستان فیگورهای موسیقایی بین دو نوازنده شکل گرفته و درنتیجه ممکن است اندکی ناهمزمانی یا ناهماهنگی لطمهی جبرانناپذیری به آن وارد نکند نیز تحت تأثیر مسائل یادشده قرار گرفت چه رسد به ریگولِتّو فانتزی برای دو فلوت و پیانو با آن حرکت بازیگوشانهی فلوتها (که رنگ صوت غیریکدست و ناهمزمانیهای کوچک، بخش بزرگی از خاصیتش را فلج کرده بود) یا تریو در سل ماژور اپوس ۱۱۹ فریدریش کولاو با نیاز مبرمش به ظرافت و دقت در دینامیک و مفصلبندیِ در خدمت شفافیت بافت (که در یک قدمی شرحه شرحه شدن ایستاده بود).
به این مشکلات نرسیدن به یک صدای یکپارچه یا درواقع آنسامبل نشدن این ترکیب سه نفره را نیز باید افزود. آنها تا پایان کنسرت هم جز لحظاتی گذرا بیپیوند با یکدیگر ماندند.